وحشت از دیدن گربه به جای دشمن
متولد 1349 در شهر نراق و سابقه دو بار اعزام به جبهه در هشت سال دفاع مقدس دارم .
حسین حبیبی
بسیجی بودم که اوایل زمستان
1366 در خط پدافندی شلمچه خرمشهر مستقر شدیم و فاصله ما با نیروهای ارتش
عراق کمتر از 50 متر بود . 
فرمانده گفت تند تند از این دوربین خرگوشی تحرکات دشمن را زیر نظر بگیر و با هر واکنشی پاسبخش را خبر کن .
روی یک کانال سرپوشیده سنگر دیده بانی بود و باید موقع نگهبانی داخل سنگر نشسته و از دوربینی که به بالای سنگر زاویه داشت مواضع عراقی ها را رصد می کردیم .

حبیبی در سالهای دفاع مقدس
ساعتی
گذشت و با چابکی مرتب دوربین را کنترل می کردم . چشمتان روز بد نبیند بار
دیگری که به خرگوشی نگاه کردم دیدم یک عراقی تا پای دوربین آمده و جنب و
جوش می خورد .
ترس تمام وجودم را فراگرفت و بی حس شدم و احساس کردم اسلحه بالای سرم گرفته و می خواهد شلیک کند .
جرات نگاه کردن به دوربین و یا بلند شدن داخل سنگر و یا بلند کردن سرم را هم نداشتم . چاره ای نبود و باید از شجاعت بسیجیگری ام در این سنین کم استفاده می کردم .
چشمم را مجددا به دوربین انداختم و دیدم گربه ای در حال فاصله گرفتن از سنگرم می باشد .

حسین حبیبی فرزند اکبر اهل شهر نراق 4/9/1390