نترسی و شجاعت شهید مهدی عباسی تا فتح المبین
نمی دانم چرا قدیمی ها به میدان اصلی شهر نراق "دَرِ اداره "لقب داده بودند . شاید این نام به دلیل وجود چند اداره مثل اداره پست در مسیر کوچه طایفه سید مهدی ها ؛ بانک صادرات ؛ پاسگاه ژاندارمری در منزل استیجاری حاج غلامحسین قاسمی باشد .

یا وجود اداره پست و تلگراف و تلفن در منزل اجاره ای مرحوم حاج علی قاسمی با دیوارهای بلندش بود که اکنون به مغازه مبدل شده است .

اداره مخابرات قدیم

شهید مهدی عباسی در نوجوانی
یکی از شب ها در اداره شرط بندی بود . یکی از دوستان یک شیشه دوات کوچک شیشه ای را در قبال دو ریال سرکشید . نوبت به شرط بندی مهدی عباسی شد .
گفت من تنها در دل تاریکی میروم قنات سَرَچه و داخل مرده شورخانه که محل غسل میت است و بر می گردم .
وارد مرده شورخانه می شوند و مدادی را زیر سنگی قرار داده و از دلهره و دلواپسی از کوچه باغ ها و دشت تا میدان را فرار کرده و نفس زنان خود را به در اداره رساندند .
حالا نوبت شهامت و شجاعت و قداست مهدی عباسی یکی از شلوغ ترین جوانان آن موقع فرا می رسد . بقیه دوستان با استهزاء می گویند اگر مردی برو سَرَچه و آن امانت زیر سنگ که مرده ها را غسل می دهند بیاور .
همه در حیرت فرو رفته و کسی امیدی به موفقیت مهدی نمی بیند . در حالت ناباورانه دقایقی حساس گذشت که به یکباره مهدی با ایمانی قوی و شجاعتی مثال زدنی وارد میدان شد و همه نگاهشان به مشت گره کرده وی بود . آری وقتی مهدی پنجه هایش را باز کرد همه مداد مورد نظر را در دستش دیدند .
شهید مهدی عباسی
زمان به سرعت گذشت و دی 1359 دلیری و قوی بودن او باعث شد مزاحمت هایی برای چهره های انقلابی ایجاد کند .
عباس باقری وارد عمل شد و با مهدی صحبت کرد . چند روزی گذشت تا اینکه نور ایمان و محبت در وی فوران زد . در ابتدای بازار نراق مهدی مقابل عباس قرار می گیرد و اظهار می دارد کار خصوصی دارم . عباس از شرایط مهیا شده استفاده کرده و با مهدی گفتگو می کند .
نهایتا مهدی اظهار می کند تصمیم دارم از شلوغی های گذشته خودم و خصوصا از دوستانم فاصله بگیرم و با جمع صمیمی و انقلابی شما همراه شوم . مهدی به حلقه صالحین می پیوندد .
شهید قاسم جعفری ، شهید مهدی عباسی
جنگ آغاز شده و ایشان از ورود چکمه های زورگویان ارتش بعث عراق بی تحمل گردیده و آهنگ رفتن به جبهه می کند .
عباسی به همراه 13 نفر از مخلص ترین بندگان خدا در نوروز 1360 به مدت دو هفته به آموزشگاه صفی آباد محلات روانه می شود تا آموزش های اولیه را سپری کند .
قلب او مالامال از ایمان خداوندی می شود . مشعوف از خدمتگزاری به انقلاب و اسلام و ولایت فقیه می گردد . عشق و روح وی نام سید روح الله خمینی(ره) را زمزمه می کند .
شهید مهدی عباسی ، آزاده جانباز احمد ابوالحسنی
تحصیل در دبیرستان حاج عباس معصومی نراق را رها و به همراه دوستانش برای اولین بار به جبهه اعزام می گردد . ماموریت آنها 45 روزه و در جبهه انرژی اتمی آبادان مستقر و در پدافندی عملیات "فرمانده کل قوا خمینی روح خدا "حضور می یابد .
زندگی و حیاتش به بسیج گره می خورد . تاریخ 10 مرداد 1360 با جمع دوستانش در ساختمان درمانگاه صفایی به عنوان یکی از موسسین بسیج فعالیت را ادامه می دهد .
دومین اعزام به جبهه اش 9 آبان 1360 به مدت سه ماه و در پدافندی عملیات ثامن الائمه و شکست حصر آبادان در جبهه محمدیه دارخوین صورت می گیرد .
شهید مهدی عباسی ، شهید عبدالله محمودی
او انسان رسته از دنیا و با تقوی شده و پایمردی و انسانیت را به اوج کمال رسانده بود .سومین اعزام وی به جبهه های نور علیه ظلمت 8 اسفند 1360 با جمع 30 نفره دوستانش انجام گرفت و در عملیات غرور آفرین فتح المبین شرکت داشت .
ایشان با شجاعت کم نظیر طی نبرد در جبهه شلش شوش استان خوزستان جاودانه و به شهادت رسید . سه یار دیگرش سید غلامرضا باشی – عبدالله محمودی و ابوالفضل بیابانگرد نیز طی عملیات فتح المبین به شهادت رسیدند .
گلزار شهیدان نراق در روزهای 12 و 13 فروردین 1361 با حضور معطر آنان راه اندازی گردید .
وبلاگ سلحشوران شهر نراق