باز دلم خون شد و استرس های معمول آزارم داد . زنگ زدم تا محفل رزمندگان شهر نراق در روز 19 بهمن 1391 با حضورش آراسته گردد و لب باز کند از ناگفته هایش . از سرفه های دایم و زجر آور . از خلط های گلویش که چه اعصابی از خود و اطرافیان در می آورد .
اسدالله محمدي
گفتم بیا و بازگو راز های نهفته در سینه ات را ای دلاور مرد بیشه شجاعت. بیا و سخن بگو با همرزمان دیروزت . بگو تا آنها باور کنند که دشمنان ایران جنگ را پایان نداده اند . بگو تا باور کنند که آسوده خاطر سر را به زیر نیافکنن به خیال اینکه اکنون فقط وقت زندگی است .
حجت الاسلام علي اكبر حيدري امام جمعه شهرستان شازند در كنار حاج اسدالله محمدي
بگو وقتی همه تان در کنار زن و بچه هایتان آسوده خیال آرام گرفته اید تازه دردهای من شروع می شود . سرفه های مکرر تا جگرم را آتش می زند . هر چه تلاش می کنم زن و فرزندم اذیت نشوند ولی توان جلوگیری از خلط و سرفه را ندارم .
خدا نکند که در دل آرزو کنی کاش در جبهه شهید شده بودم و قال قضیه کنده شده بود . آنجا که برادرت شهید و جاودانه شده است .
حاج اسدالله در كنار آزاده جانباز مجتبي مبيني اهل مهدي آباد
نمی دانم این چه رازی است که به محض برپایی نشست رزمندگان نراق به علت وضعیت اضطراری راهی آلمان می شوی و توفیق دیدار را از ما سلب می کنی .
باز جای شگرش باقی است نشست اول رزمندگان را در تاریخ 16/9/1390 با حضورت مزین نمودی تا اینگونه امامان جمعه نراق و شازند به خاطراتت از دفاع مقدس گوش فرا دهند .
مردم دانستید از چه کسی برایتان گفتم . ولی نعمت مان حاج اسدالله محمدی فرزند علی اکبر اهل روستای مهدی اباد اردهال را منظورم هست .
آن زمان که در عملیات کربلای 5 در شلمچه خرمشهر در دی ماه 1365 شهر نراق ده نفر از بهترین جوانانش شهید و هفده مجروح بر جای گذاشت اسدالله نیز به وسیله خصم دون ناجوانمردانه شیمیایی گردید و به 70 % عارضه مبتلا گردید .
جمعه 20 بهمن پرواز هفتگی تهران به کلن ساعت 9 صبح اسدالله دلداده عاشق همه ما را به آلمان می برد . باز مقرر است در شهر همر دستگاه استنت را در گلویش جایگذاری کنند تا تنفس کمی برایش راحتر گردد .
حاج اسداله محمدی طبق معمول برای نراقی های خونگرم سلام و دعا رساند . ما هم صادقانه برای ایشان و سایر مجروحین از خداوند شفای عاجل داریم .
سایت سلحشوران شهر نراق